نویسنده: زهرا بیدکی فیلیان




 

تو دیدی چشم تر آتش بگیرد
عزیزت پشت در آتش بگیرد
تو دیدی پیش چشم باغبانی
درختی از کمر آتش بگیرد
شده آیا دلت هر روز هر روز
که از هرم خبر آتش بگیرد
چه حالی می‌شوی وقتی ببینی
برادر از جگر آتش بگیرد
برادرزاده‌هایت دیده باشند
که حلقوم پدر آتش بگیرد
تو دیدی خیمه‌های اهل بیتت
به هنگام سفر آتش بگیرد
نگو ای دل که نزدیک است از غم
دل زینب دگر آتش بگیرد
نگو دیگر تعجب هم ندارد
ندیده چشم تر آتش بگیرد